کد مطلب:124445 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130

بخشش او
[39]-275- اربلی از سعید بن عبدالعزیز نقل كرده است:

[امام] حسن علیه السلام از مردی شنید از پروردگار خود می خواهد كه ده هزار درهم به او روزی كند، امام حسن علیه السلام به منزل خود برگشت و ده هزار درهم برای او فرستاد. [1] .

[40]-276- ابن شهرآشوب می گوید:

غاضری نزد امام حسن علیه السلام آمد و گفت:من رسول خدا صلی الله علیه و آله را نافرمانی كردم. امام حسن علیه السلام فرمود:بد كردی، چگونه؟ او گفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:مردمی كه زن را بر خود پادشاه كنند [و زن سالار شوند]، رستگار نخواهند شد، و زنم بر من سالاری كرد و دستور داد تا برده ای را بخرم، و خریدم و او فرار كرد. امام حسن علیه السلام فرمود:یكی از این سه چیز را اختیار كن:اگر می خواهی، بهای برده را برگزین. و او [بی درنگ] گفت:همین جا! و از این [به آن دوی دیگر] عبور نفرما، برگزیدم. پس امام حسن علیه السلام بهای برده را به او داد. [2] .

[41]-277- و نیز می گوید:

گروهی نزد امام حسن علیه السلام - كه غذا می خورد - آمدند و سلام كردند و نشستند. امام حسن علیه السلام فرمود:بفرمایید، كه غذا را برای خوردن گذاشته اند. [3] .

[42]-278- ابن عساكر با سند خود نقل كرده است:

ابوهارون گفت:حج كنان راه افتادیم و وارد مدینه شدیم، و با خود گفتیم:ای كاش



[ صفحه 243]



خدمت فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله - [امام] حسن علیه السلام - رسیده، بر او سلام كنیم! و نزد او رفتیم و درباره ی مسافرت و احوال خود با او سخن گفتیم، و چون بیرون آمدیم برای هر یك از ما چهارصد [درهم] فرستاد، و ما به فرستاده ی آن حضرت گفتیم:ما [پول] داریم و نیازی نداریم. و او گفت:نیكی امام حسن علیه السلام را برنگردانید.

و ما نزد امام حسن علیه السلام برگشتیم و از بی نیازی خود خبر دادیم. آن حضرت فرمود:احسان مرا برنگردانید. ای كاش دستم بیش تر باز بود! این برای شما كم است، هان! من به شما توشه ای [و مژده ای] می دهم، و آن این است كه در روز عرفه، خداوند متعال، بر بندگان خود به فرشتگان مباهات می كند و می فرماید:«بندگانم از هر سو نزد من آمده اند تا رحمت مرا بخواهند، و من شما را گواه می گیرم كه نیكوكارشان را بخشیدم، و ایشان را شفیع گنهكاران شان قرار دادم، و چون روز جمعه شود، پس باز چنان كنم.» [4] .

[43]-279- ابن شهرآشوب می گوید:

و [این اشعار] از حسن بن علی علیه السلام است:

حقا كه بخشش بر بندگان، واجب خداوندی است كه در كتاب استوار [آسمانی او، قرآن] خوانده می شود. به بندگان سخاوتمند خود، مژده ی بهشت داده است و برای بخیلان، آتش دوزخ آماده كرده است، كسی كه دستانش بر بندگان راغب [و نیازمند خدا]، بخشش نداشته باشد، مسلمان نیست.

و نیز از اوست:از قدرت [خداوند] همه ی خلایق پدید آمدند كه برخی سخاوتمند و برخی بخیل اند؛ اما سخاوتمند، در آسایش خواهد بود و بخیل، در غمی دراز.

و از همت [بلند] امام حسن علیه السلام این است كه گفته اند:آن حضرت در شام نزد معاویه رفت و او بارنامه ی بار بزرگی را حاضر كرد و پیش روی آن حضرت گذاشت، و چون آن حضرت خواست بیرون آید، خادمی كفش او را جفت كرد، و آن حضرت [نیز] همه ی آن را به او بخشید. [5] .



[ صفحه 244]



[44]-280- ابن عساكر با سند خود نقل كرده است:

ابوهشام قناد گفت:من كالاهایی را از بصره حمل كرده، نزد حسن بن علی علیه السلام می آوردم، و او [در خرید آن،] با من چانه می زد، و [پس از معامله] چه بسا از نزد او برنخاسته بودم كه همه را می بخشید، و می فرمود:پدرم از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل كرد كه فرمود:فرد مغبون، نه ستوده است و نه دارای پاداش. [6] .

[45]-281- اربلی می گوید:

كسی نزد امام حسن علیه السلام آمد و از او حاجتی خواست. آن حضرت فرمود:فلانی! حق درخواست تو بزرگ، و شناخت آنچه باید به تو داد، مهم است و دستانم از رساندن تو به آنچه شایسته ی آنی، ناتوان است. و [خدمات] فراوانی كه در راه [رضای] خدای سبحان باشد، اندك است، و من در دارایی خود، چیزی را كه وافی به سپاست باشد ندارم. پس اگر آنچه را كه مقدور است، بپذیری و زحمت گردآوری و آهنگ تكلف حق واجب [بیشتر] خود را از من برداری، انجام خواهم داد.

عرض كرد:ای فرزند رسول خدا! همان اندك را قبول می كنم، و بخشش شما را سپاس می گویم، و عذر نداشتن را [نیز] می پذیرم.

امام حسن علیه السلام وكیل خود را خواست، و با او به حساب كامل هزینه های خود رسیدگی كرد، و فرمود:آن زائد بر سیصد هزار درهم را بیاور. و او پنجاه هزار درهم آورد.

امام حسن علیه السلام فرمود:آن پانصد دینار چه شد؟ وكیل عرض كرد:نزد من است. آن حضرت فرمود:آن را نیز بیاور. و همه ی این درهم ها و دینارها را به آن مرد سائل داد و فرمود:كسی را بیاور تا آن را حمل كند. و او دو نفر را آورد، و امام حسن علیه السلام ردای خود را برای كرایه ی آن دو نفر، [نیز] پرداخت؛ خدمتكاران عرض كردند:سوگند به خدا! دیگر پولی نزد ما نماند.

امام حسن علیه السلام فرمود:لكن من امیدوارم كه نزد خدا پاداشی بزرگ داشته باشم. [7] .



[ صفحه 245]



[46]-282- ابن شهرآشوب می گوید:

و از سخاوتمندی حسن بن علی علیه السلام این است كه نقل شده است:كسی از او درخواست [كمكی] كرد، و امام حسن علیه السلام به او پنجاه هزار درهم و پانصد دینار داد، و فرمود:حمالی بیاور كه آن ها را برایت حمل كند. و او حمالی آورد و آن حضرت علیه السلام ردای [شخصی] خود را به او داد و فرمود:این [نیز] كرایه ی حمال.

و هنگامی كه یكی از بادیه نشینان نزد آن حضرت آمد، فرمود:هر چه در صندوق است به او بدهید. و در آن صندوق بیست هزار دینار بود كه همه را به او دادند. بادیه نشین گفت:مولای من! نگذاشتی نیازم را بگویم و زبان به ستایش باز كنم! امام حسن علیه السلام [این اشعار را] سرود:

ما مردمی هستیم كه بخشش ما [همچون] مروارید و برلیان نابی است كه در آن، امید و آرزوها [ی نیازمندان] خوش می خرامند.

وجود [و دستان] ما پیش از درخواست [ایشان] بخشش می كند، تا مبادا آبروی كسی كه سؤال می كند، بریزد.

اگر دریا برتری عطای ما را بداند، پس از لبریزی [و سركشی] خود، از شرم پس رود [و فرو شود]. [8] .

[47]-283- مجلسی رحمه الله از كتاب العدد القویة نقل كرده است:

گفته اند:مردی روبه روی حسن بن علی علیه السلام ایستاد و گفت:ای فرزند امیرمؤمنان! تو را سوگند می دهم به آن خدایی كه این نعمت ها را از روی اكرام خود - بی هیچ واسطه ای - به تو عطا فرمود! حقم را از دشمن بگیر؛ زیرا او سر به هوا و بیدادگری است كه پیر كهنسال را احترام نمی گذارد و كودك خردسال را رحم نمی كند. و امام حسن علیه السلام - كه تكیه داده بود - نشست و فرمود:دشمنت كیست تا حقت را بگیرم؟

عرض كرد:فقر. پس امام حسن علیه السلام لحظاتی سر در اندیشه فرو برد، سپس سر بلند كرد و به خادم خود فرمود:آنچه نزد تو هست، بیاور. و او پنج هزار درهم آورد. امام حسن علیه السلام



[ صفحه 246]



فرمود:آن را به او بده. و به او فرمود:تو را به این قسم هایی كه به من دادی، سوگند می دهم كه هر زمان كه [این] دشمن بیدادگر به سراغت آمد، نزد من بیا و دادخواهی كن. [9] .

[48]-284- در تفسیر منسوب به امام حسن عسكری علیه السلام آمده است:

كسی هدیه ای نزد امام حسن علیه السلام آورد. امام حسن علیه السلام فرمود:كدام یك را بیش تر دوست داری؟ این كه به جای هدیه ی تو، بیست برابر آن (بیست هزار درهم) به تو دهم، یا دری از علم به رویت بگشایم كه در دیار خود، به فلان ناصبی غلبه پیدا كنی و ناتوانان آن سامان را [از شر او] نجات بخشی؟ اگر خوب انتخاب كنی، هر دو را برایت فراهم كنم و اگر نه آن را كه خواسته ای. عرض كرد:ای فرزند رسول خدا! آیا پاداش غلبه ی بر آن ناصبی و نجات آن ناتوانان، به اندازه ی بیست هزار درهم است؟ فرمود:بلكه بیست میلیون بار بیش از همه ی دنیا.

عرض كرد:ای فرزند رسول خدا! پس چگونه آن را كه پست تر است، برگزینم؟! من آن سخن را - كه برتر است و دشمنان خدا را از اولیای خدا دور می كند - انتخاب كردم. امام حسن علیه السلام فرمود:خوب انتخاب كردی! و آن دانش را به او آموخت، و بیست هزار درهم نیز به او داد، و او رفت و آن ناصبی را منكوب [و مغلوب] كرد، و خبرش به امام حسن علیه السلام رسید. و چون نزد امام حسن علیه السلام آمد، به او فرمود:ای بنده ی خدا! كسی چون تو، سود نبرده و كسی چون تو، دوستان بامحبتی پیدا نكرده است. تو، اولا، محبت خدا را به دست آوردی؛ ثانیا، محبت محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را؛ ثالثا، محبت خاندان پاك و معصوم آنان را؛ رابعا، محبت فرشتگان مقرب خدا را؛ خامسا، محبت برادران ایمانی خود را، و به شمار هر انسانی، پاداشی به دست آوردی كه هزار بار برتر از دنیاست. گوارایت باد، گوارا. [10] .

[49]-285- راوندی رحمه الله از ابوبصیر نقل كرده است:

علی بن دراج، هنگام مرگ، برایم نقل كرد:خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و عرض كردم:مختار مرا برای برخی از كارهای خود به كار گرفت و من به مالی دست یافتم كه برخی از آن، تلف شد و مقداری را مصرف كردم و مقداری هم بخشیدم. اینك دوست دارم كه شما



[ صفحه 247]



مرا از آن، حلال [و آزاد] كنید. امام باقر علیه السلام فرمود:حلالت باشد. عرض كردم:فلانی برای من نقل كرد كه از حسن بن علی علیه السلام درخواست كرد تا در رجعت، زمینی به او اختصاص دهد، و آن حضرت فرمود:من كاری بهتر از آن برای تو می كنم؛ من خود و پدرانم را ضامن بهشت تو می كنم. آیا [امام حسن علیه السلام] این كار را كرد؟ فرمود:آری. عرض كردم:من نیز می خواهم كه تو و پدرانت ضامن بهشت من باشید [آیا می شود؟] فرمود:آری. ابوبصیر می گوید:این سخن را برای من گفت و مرد، و من آن را به كسی نگفتم. پس از مدتی حركت كردم و وارد مدینه شدم، و نزد امام باقر علیه السلام رفتم. آن حضرت تا مرا دید، فرمود:علی از دنیا رفت؟ عرض كردم:آری. فرمود:آیا برایت چنین و چنان گفت؟ و همه ی آنچه را میان من و علی گذشته بود، مو به مو بازگو كرد. و من عرض كردم:سوگند به خدا! در آن هنگام كه او این سخن را برایم گفت، نزد ما كسی نبود و من نیز آن را برای كسی نگفته ام. شما از كجا دانستید؟ رانم را با دست گرفت و فرمود:رها كن، رها كن، حالا چیزی مگو. [11] .

[50]-286 - ابن ابی الحدید از محمد بن حبیب نقل كرده است:

[امام] حسن علیه السلام به شاعری هدیه داد، یكی از همراهان گفت:سبحان الله! آیا به شاعری كه گناه می كند و تهمت می زند، بخشش می كنی؟ آن حضرت فرمود:ای بنده ی خدا! بهترین مصرفی كه از مال خود داری، آن است كه آبرویت را حفظ كند. خود را از شر [دیگران] دور داشتن، از [مصادیق] طلب خیر است. [12] .


[1] كشف الغمة 558:1.

[2] المناقب 17:4.

[3] همان.

[4] تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسين عليه السلام):151، ح 254.

[5] المناقب 18:4.

[6] تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسن عليه السلام):146، ح 245.

[7] كشف الغمة 558:1.

[8] المناقب 16:4.

[9] بحارالانوار 350:43، ح 22 و 237:77.

[10] التفسير المنسوب الي الامام العسكري عليه السلام:347.

[11] الخرائج و الجرائح 730:2، ح 36.

[12] شرح ابن ابي الحديد 10:16.